Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «اقتصاد آنلاین»
2024-05-05@07:39:43 GMT

بگو کدوم کفشو می پوشی تا بگم چه شخصیتی داری؟

تاریخ انتشار: ۲۰ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۹۸۲۱۹۱

بگو کدوم کفشو می پوشی تا بگم چه شخصیتی داری؟

 کفش ساقدار    کفش مد روز  کفش های معمولی کفش شاد و رنگی  کفش با ظاهر ناراحت کفش قدیمی

به گزارش اقتصاد آنلاین؛ همین الان به کفش های خود نگاه کنید. چه کفشی به پا دارید؟

کفش های تمیز واکس خورده؟ کفش های پاشنه بلند؟ کفش های قشنگ ولی کمی فرسوده؟

کفش شما نشان دهنده روحیه شماست از آنجایی که کفش ها مدل ها، برندها، ظاهر و کاربرد های متفاوتی دارند، می توانند حامل اطلاعاتی راجع به تفاوت های شخصی باشند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بعضی از این تفاوت ها بارز و مشخص هستند.

 کفش ساقدار

در این زمینه بخوانید؛

فرزند چندم خانواده هستید؟ / بررسی ابعاد منفی و مثبت شخصیت هر فرزند

رازهایی که خال های بدن در مورد شخصیتتان فاش می کند

بگو میوه چی دوست داری تا بگم چه شخصیتی داری!

 

 کفش ساقدار افرادی که علاقه زیادی به پوشیدن کفش ساقدار دارند معمولا روحیه سردی دارند و بیشتر درون گرا هستند و تمایل دارند از جامعه کناره گیری کنند و بیشتر منزوی باشند و حتی هیچ تلاشی نمی کنند که مورد قبول دیگران باشند یا حتی روحیه وظیفه شناسی از خود بروز دهند. ثبات عاطفی آنها کمتر است و روحیه ای تهاجمی دارند. دکتر کراندال می گوید:اگر فردی چنین کفشی بپوشد، یعنی دوست دارد بعضی از قوانین معمول را بشکند.

 کفش مد روز

 کفش مد روز کاملا مشخص است افرادی که از کفش مد روز استفاده می کنند، درآمد نسبتا بالایی دارند، به ظاهر خود بسیار اهمیت می دهند و تا حدودی مغرور هستند. به طور کلی افراد این گروه در جمع کمتر پذیرفته می شوند و خودشان هم خیلی دوست ندارند در فعالیت های گروهی شرکت کنند ولی نباید از حق گذشت که احساس وظیفه شناسی بالایی دارند.

 کفش های معمولی

آرام و ساده افرادی که از کفش های معمولی و نه چندان شیک استفاده می کنند، ویژگی شخصیتی متمایز یا دیدگاه سیاسی خاصی ندارند، معمولا از گروه سیاسی خاصی طرفداری نمی کنند و اصولا ویژگی شخصیتی متمایز و خاصی ندارند. آنها مانند پوشش خود، شخصیتی آرام و ساده دارند و سعی می کنند همه جا از خود شخصیت قابل قبولی ارائه دهند، بعید است افراد این گروه را با صندل های پاشنه دار ببینید.

کفش شاد و رنگی

 کفش شاد و رنگی افرادی که از کفش های رنگارنگ استفاده می کنند یعنی کفش هایی با رنگ های روشن و متفاوت که معمولا به عنوان اسنیکر شناخته می شوند، می پوشند معمولا ثبات احساسی بیشتری دارند و کمتر از دیگران خودشان را گرفتار استرس و اضطراب می کنند. این رنگارنگ پوش ها برون گرا و بسیار فعالند و تمایل دارند با مدل و رنگ کفش هایشان پیامی را به دیگران منتقل کنند، البته لزوما این پیام حقیقت ندارد. محققان تاکید می کنند که کفش شاد و رنگارنگ الزاما باعث شادی افراد نمی شود.

 کفش با ظاهر ناراحت

 کفش با ظاهر ناراحت کفش هایی که خیلی ناراحت به نظر می رسند مثل کفش هایی با پاشنه خیلی بلند و… معمولا توسط شخصیت های خیلی آرام و خونسرد پوشیده می شوند.

کفش قدیمی

 کفش قدیمی افرادی که معمولا کفش های کهنه و قدیمی می پوشند، بسیار برون گرا هستند و از ثبات شخصیتی بالایی برخوردارند. این افراد تا زمانی که کفش شان نیاز به تعمیر پیدا نکند آن را از پا بیرون نمی آورند. به وظیفه شناسی این افراد می توانید اطمینان کنید اما کمی سردمزاج هستند. البته ویژگی های شخصیتی این گروه کمی متغیرتر از دیگر گروه هاست.

منبع: patoghonline

منبع: اقتصاد آنلاین

کلیدواژه: شخصیت شناسی اخبار عمومی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۹۸۲۱۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

چه افرادی امام صادق(ع) را شهید کردند؟

امروز، شنبه -۱۵ اردیبهشت- مصادف با ۲۵ شوال و سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) است؛ امامی که به شیخ الائمه و رئیس مذهب شیعه شناخته می‌شود و سال‌ها به تربیت شاگردانی پرداخت که جهانیان از علم دانشمندان اسلامی انگشت به دهان ماندند.

این روز‌ها که زائران بیت الله الحرام پس از ۹ سال انتظار برای به جا آوردن عمره مفرده عازم مکه شده اند، در مدینه خدمت پیامبر اکرم (ص) رسیده و در حرم بقیع به زیارت حضرت صادق (ع) و ائمه بقیع می‌روند. در زیارت امین الله که برای امامان معصوم وارد شده، از خدا می‌خواهیم که ما را عاشق برگزیده دوستانش یعنی ائمه قرار دهد و در ادامه از پروردگار می‌خواهیم ما را از اخلاق دشمنانش دور بدارد و در برخی زیارتنامه‌ها به امام عرض می‌کنیم که «من با کسی در صلح و آرامشم که با شما از در دوستی و سلامت درآید و با هر کسی در جنگ و دشمنی هستم که با شما در جنگ است»؛ به ویژه کسانی که کمر به قتل شما بسته اند.

در برخی روایات نیز به نقل از ائمه معصومین آمده که «ما منا الا مقتول او مسموم.» هر یک از ائمه به شهادت رسیدند و هیچکدام به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند. اگر در مظلومیت امام صادق (ع) اشک می‌ریزیم و در شهادت آن حضرت گریه می‌کنیم، باید بدانیم چه کسانی آن حضرت را به شهادت رساندند و چه ویژگی‌هایی داشتند تا تکلیف خود را با آنان مشخص و صف خود را از آنان جدا کنیم.

آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبدالملک و پایان آن با دوازدهمین سال از حکومت ابوجعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. در واقع آن حضرت از آغاز ولادت تا هنگام شهادت، حکومت جائرانه ۱۰ نفر از امویان به نام‌های عبدالملک پسر مروان، ولید پسر عبدالملک (ولید اول)، سلیمان پسر عبدالملک، عمر پسر عبدالعزیز، یزید پسر عبدالملک (یزید دوم)، هشام پسر عبدالملک، ولید پسر یزید (ولید دوم)، یزید پسر ولید (یزید سوم)، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد و دو تن از عباسیان یعنی سفاح و منصور را تحمل کردند.

اگرچه دومین خلیفه عباسی از نوادگان عباس بن عبدالمطلب بود و ساخت شهر بغداد به دستور او انجام گرفت ولی نباید فراموش کنیم که در دوره خلافت او، قیام‌های متعددی از جمله قیام نفس زکیه رخ داد و به دستور او بسیاری از سادات حسنی زندانی شده و به شهادت رسیدند و در نهایت امام صادق (ع) به دستور او به شهادت رسید.

حجت الاسلام مهدی پیشوایی که در دوران کرونا دار فانی را وداع گفت، در کتاب سیره پیشوایان نوشت: ابوجعفر منصور از تحرک و فعالیت سیاسی امام صادق (ع) سخت نگران بود. محبوبیت عمومی و عظمت علمی امام بر بیم و نگرانی او می‌افزود. به همین جهت هر از چندی به بهانه‌ای امام را به عراق احضار می‌کرد و نقشه قتل او را می‌کشید ولی هر بار به نحوی خطر از وجود مقدس امام برطرف می‌شد. منصور شیعیان را در مدینه به شدت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، به طوری که در مدینه جاسوسانی داشت که کسانی را که با شیعیان امام صادق رفت وآمد داشتند، گردن می‌زدند.

این پژوهشگر تاریخ اسلام افزود: امام، یاران خود را از نزدیکی و همکاری با دربار خلافت باز می‌داشت. روزی یکی از یاران امام پرسید «برخی از ما شیعیان گاهی دچار تنگ دستی و سختی معیشت می‌گردد و به او پیشنهاد می‌شود که برای این‌ها (بنی عباس) خانه بسازد، نهر بکند (و اجرت بگیرد)، این کار از نظر شما چگونه است؟» امام فرمود «من دوست ندارم که برای آن‌ها (بنی عباس) گرهی بزنم یا درِ مشکی را ببندم، هرچند در برابر آن پول بسیاری بدهند. زیرا کسانی که به ستمگران کمک کنند، در روز قیامت در سراپرده‌ای از آتش قرار داده می‌شوند تا خدا میان بندگان حکم کند».

پیشوایی افزود: امام، شیعیان را از ارجاع مرافعه به قُضات دستگاه بنی عباس نهی می‌کرد و احکام صادر شده از محکمه آن‌ها را شرعاً لازم الإجرا نمی‌شمرد. امام هم چنین به فقیهان و محدثان هشدار می‌داد که به دستگاه حکومت وابسته نشوند ومی فرمود: فقیهان اُمَنای پیامبرانند، اگر دیدید به سلاطین روی آوردند (و با ستمکاران دمساز و همکار شدند) به آنان بدگمان شوید واطمینان نداشته باشید.

امام صادق (ع) همواره از منصور دوانیقی دوری می‌گزید و استاد پیشوایی با اشاره به یک روایت در این زمینه نوشت: روزی منصور به امام صادق (ع) نوشت «چرا مانند دیگران نزد ما نمی‌آیی؟» امام در پاسخ نوشت «ما (از لحاظ دنیوی) چیزی نداریم که برای آن از تو بیمناک باشیم و تو نیز از جهات اُخروی چیزی نداری که به خاطر آن به تو امیدوار شویم. تو نه دارای نعمتی هستی که بیاییم به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و نه خود را در بلا و مصیبت می‌بینی که بیاییم به تو تسلیت دهیم، پس چرا نزد تو بیاییم؟!» منصور نوشت «بیایید ما را نصیحت کنید» که امام پاسخ داد «اگر کسی اهل دنیا باشد، تو را نصیحت نمی‌کند و اگر هم اهل آخرت باشد، نزد تو نمی‌آید!»

استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب سیری در سیره ائمه اطهار (ع) درباره احضار امام ششم (ع) به مرکز خلافت نوشت: منصور گاهی با امام صادق (ع) سخت می‌گرفت و گاهی آسان. ظاهرا هیچ وقت حضرت را به زندان نبرد ولی خیلی از اوقات ایشان را تحت‌نظر قرار می‌داد. یک دفعه ظاهرا دو سال حضرت را در کوفه تحت‌نظر قرار داد و چندین بار امام را احضار کرد و فحاشی و هتاکی نمود که «می‌کشمت، گردنت را می‌زنم؛ تو علیه من تبلیغ می‌کنی و مردم را بر علیه من می‌شورانی...».

عبداللّه بن فضل بن ربیع از پدرش (وزیر دوره عباسی) نقل کرده است: منصور، در سال ۱۴۷ سفر حج کرد و بعد به مدینه رفت و به ربیع گفت «کسی را به دنبال جعفر بن محمّد بفرست تا او را با رنج و عذاب نزد ما بیاورد. خدا مرا بکشد، اگر من او را نکشم!» ربیع چنان وانمود کرد که فراموش کرده است. دوباره منصور تکرار کرد و ربیع هم باز خود را به غفلت زد. این بار منصور نامه تندی به ربیع نوشت و به او پرخاش کرد و فرمان داد که کسی را بفرستد تا جعفر بن محمّد را بیاورد.

زمانی که امام صادق (ع) وارد شد، منصور شروع به تهدید آن حضرت کرد و سخنان درشت به زبان آورد و گفت «ای دشمن خدا! مردم عراق تو را رهبر خود دانسته و زکات مالشان را برای تو می‌فرستند و تو از سلطنت من سرپیچی می‌کنی و در پی آشوب و غائله هستی، خدا مرا بکشد که اگر من تو را نکشم!»

زمام داران بنی امیه می‌کوشیدند تا به هر شکلی مردم را از مکتب اهل بیت (ع) دور نگه داشته، میان آنان و پیشوایان بزرگ اسلام فاصله ایجاد کنند و به این منظور مردم را به مفتیان وابسته به حکومت وقت یا حداقل فقیهان سازشکار و بی ضرر رجوع می‌دادند. زمام داران عباسی نیز با آن که در آغاز کار، شعار طرفداری و حمایت از بنی هاشم را دستاویز رسیدن به اهداف خویش قرار داده بودند ولی پس از آن که جای پای خود را محکم کردند، همین برنامه را در پیش گرفتند.

خلفای عباسی همانند امویان، پیشوایان بزرگ خاندان نبوت را که جاذبه معنوی و مکتب حیات بخش آنان مردم را شیفته و مجذوب خود ساخته و به آنان بیداری وتحرک می‌بخشید، برای حکومت خود کانون خطر تلقی می‌کردند و از این رو کوشش می‌کردند به هر وسیله‌ای که ممکن است، آنان را در انزوا قرار دهند که این موضوع، در زمان امام صادق (ع) بیش از هر زمان دیگری به چشم می‌خورد.

در عصر امام ششم حکومت‌های وقت به طور آشکارا تلاش می‌کردند تا افرادی را که خود مدتی شاگرد مکتب آن حضرت بودند، در برابر مکتب امام بر مسند فتوا و فقاهت نشانده و مرجع مردم معرفی کنند، چنان که ابن ابی ذئب و مالک بن انس را بر مسند فتوا نشاندند.

منصور ملعون پس از به شهادت رساندن حضرت صادق (ع) تصمیم گرفت تا جانشین آن حضرت را نیز به قتل برساند و لذا وقتی توسط محمد بن سلیمان، فرماندار مدینه از شهادت امام صادق (ع) آگاه شد، طی نامه‌ای به وی نوشت «اگر جعفر بن محمد شخصی را جانشین خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن!» طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید که «جعفر بن محمد ضمن وصیتنامه رسمی خود، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده که عبارتند از خلیفه وقت، منصور دوانیقی! محمد بن سلیمان یعنی فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده! عبدالله بن جعفر بن محمد که برادر بزرگ امام کاظم (ع) بود، موسی بن جعفر (ع) و حمیده همسر آن حضرت».

فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند و منصور که هرگز تصور نمی‌کرد با چنین وضعی روبرو شود، فوق العاده خشمگین شد و فریاد زد «این‌ها را نمی‌شود کشت!» این وصیت نامه امام صادق (ع) یک حرکت سیاسی بود. زیرا آن حضرت از قبل امام بعدی و جانشین واقعی خود یعنی امام کاظم (ع) را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بود ولی از آنجا که از نقشه‌های شوم و خطرناک منصور آگاهی داشت، برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیتی کرده بود.

منبع: ایرنا

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • دلیل خال قرمز روی پوست + علائم خطر
  • چه افرادی در معرض کمبود ویتامین B۱۲ قرار دارند؟
  • ایمیل‌ها کدام ویژگی‌های شخصیتی را افشا می‌کنند؟
  • با این ۸ روش طول عمرتان بیشتر می‌شود
  • ویدیو/ مغز انسان بزرگ‌تر می‌شود!
  • چه افرادی امام صادق(ع) را شهید کردند؟
  • اجاره این خانه‌ها به دلار است؛ مستاجران خانه‌های دلاری چه کسانی هستند؟
  • تحمیل ایده یا مشکلات شخصیتی؛ چرا سرمربیان هلندی در فوتبال انگلیس ناکام می‌مانند؟
  • توماس مولر پس از رکوردشکنی در لیگ قهرمانان اروپا: معمولا آدم ها در این سن روی ویلچر می نشینند / زیرنویس فارسی
  • نوشیدن این چای فشارتان را تنظیم می‌کند